خاطرات عشقی (1)


محفل خاطرات عشقی و شکست عشقی

░▒▓ اسیر ایمان و وفای عشق ▓▒░

 قبل از خارج شدن حتما نظر بدهید ممنون گلهای من

 عشق خیلی خیلی قشنگه چون نعمتی از خداست قدرشو بدون


ممنون از شما دوست عزیم الان شما در سایت که همه عاشقای که به یک طریقی به اصطلاح یا اسم که به زبان خیلی ساده ولی تو عمق آن نگاه بشه کوه ای از محبت ،عاطفه ،مهربونی،گذشت،ودل باختن است.اما خیلی ها از این واژه بزرگ (عشق) سوءاستفاده می شه که به نوعی خواستهای یا نیازهای خود را به عنوان عاشق شدن که به اسم باج خواهی ،هوس و... وچیزهای دیگر که باعث میشه طرف مقابل از عشق یا عاشق شدن خود نفرت پیدا کنه .من هم یک عاشق شکست خورده افسرده که روانی عشق شدم به همین خاطر از همه شما که به نوعی عاشق واقعی یا شکست خورده هستید . از عشقتون می خوام خاطری یا متنی از شکست خوردن و عاشق شدن خود را تو این سایتم بگید که با کمک شما ودست تو دست هم بدیم این سایت جهانی کنیم که همه اونای که عاشقن فریب کسانی که به عنوان واژه عشق سوءاستفاده نکنن و زجرء اونو نبینند نشن به نوعی کمک کنیم ،که انتخاب درست داشته باشن.اگه هر نوع خاطره یا متنی از عاشق شدن یا شکست عشقی خودتون دارید می تونید در قسمت نظر خواهی یا به ایمیل زیر ارسال نمایید ممنون منتظر صحبتهای گرمتون هستم

                                                            dj_khatere2000@yahoo.com 

https://telegram.me/djampmohammad

 

ممنون دوستون دارم عاشقای واقعی


 اسیر ایمان،وفای عشق djمحمد

خواهر گلم الهه

 

 

داستان من این بود که اول بهم گفت عاشقمه زود به زود دلش واسم تنگ میشد منم چون نمیخواستم شکست عشقی بخورم بعضی اوقات بهش میگفتم بیا تموم کنیم ولی میگفت نه تا چند روزی گذشت و منم همون حس رو نسبت بهش پیدا کردم ولی دیگه اس ام اس نمیده انگار دیگه دلش واسم تنگ نمیشه بهش اس دادم تا نگه همش من اس میدم ولی بازم اس نمیده میشه بگید این یعنی چی ایا ازم خسته شده یا با یکی دیگه است به راهنمایی احتیاج دارم لطفا بگید چه کار کنم

خاطره از دوستم .محمد ایمانی

یادگاری های تو

1- سحرگاهان که شبنم آینی از پاک بودن راب پاکش آرزو کردم برایت شاد بودن شاد ماندن را

2- آرزو دارم دلت از غصه ها خالی شود**سهم تو از زندگی یک عمر خوشحالی شود.

3- آسمان را ستاره زیبا کرده ، باغ را گل ، عشق را محبت ، چشم را اشک و شما را معرفت

4- ای رفیق با وفا هرشب دعایت میکنم/گز ندارم زانتیا فرقون سوارت میکنم

5- عشق چون قدیمی شد معتبر شود عاشق/دوست چون قدیمی شد حرمت دگر دارد.

6- یادمون باشه روی شیشه دلمون حک کنیم که دوست داشتن تاریح مصرف نداره.

7- دلبرم در مذهب ما بی وفایی کار نیست ، شمع اگر عاشق نباشد تا سحر بیدار نیست.

8- نبودن هرگز به تلخی از دت دادن یک بودن نیست ، بودن هایت را هرگز از دست نده

9- ماه من غصه نخور دنیا را بسپار به خدا ، هر دومون دعا کنیم توهم جدا منم جدا

10- کدامین شاحه گل را بخاطر مرامت تقدیمت کنم ، که وجودت عطر تمامی گلهاست

11- در سکوت دادگاه سرنوشت/عشق بر ما حکم سنگینی نوشت/گفته شد دلداده ها از هم جدا وای بر این حکم و این قانون زشت

12- خواب اصحاب کهف قصه ی تکراریه ماست ما همانیم که در غار دلت پوسیدیم.

13- یک بوسه زلبهای تو در خواب گرفتم/گویی که گل از چهره مهتاب گرفتم/هرگز نتوانی تو زمن دور بمانی/چون عکس تو را در دل خود قاب گرفتم.

14- ای همه دارو ندارم،ای تو ماه شب تارم،جز تو من کسی رو ندارم، که سر کارش بذارم.

15- امشب کجاست مهر درخشانم*بی ماه روی او شب من تارست*در خواب ناز رفته نمیدانم*یا همچو من نشته و بیدلرست؟

16- تو سیب سرخ کدامینپرتقالیکه هر دانه انارتبه سرخی گیلاسهای درخت موز است!ای گلابی من!(شعر نو)

17- زندگی سوختن و ساختن است بی جهت تجربه اموختن است.

18- باید در مشکلات زندگی گاهی سکوت کرد، شاید خدا حرفی برای گفتن داشته باشه

19- ای مردم حیران جهان،نیک بدانید/نزدیک ترین راه به الله،حسین است.

20- بعد من با یاد من افسوس میماند بجا**در کلبه خاموش من افسوس میماند بجا

21- به جنگل سوخته خاطراتم سوگند ، درخت یادت را باغبان خواهم بود تا ابدیت.

22- طبیبا دردسر کم کن از این درمان بی حاصل**به دشت بی کسی مردن صفای ذگری دارد.

23- تقدیم به انکه کنارم نیست،ولی حس بودنش به من شوف زیستن میدهد.

24- خسته در حبس زمینم ماه من یادم کن**به نگاهی به پیامی سخنی شادم کن

25- ادامه دارد...

 

خاطره عاشقی نویسنده وبلاگ dj محمد :

با سلام به دوستانی که این مطلب می خونن فقط جهت اینکه متن نوشته شده برای اینه که منم مثل همه عاشقای روی کره زمین شکست عشق خوردم وخاطرم فقط می نویسم که دیگران هم باعث بشه به این نوع نوشتن عادت کننن. 

 من محمد 26 ساله از شهرستان زاهدان دانشجوی مهندسی الکتروتکنیک دانشگاه آزاد زاهدان هستم .در طول دوران دانشجوییم که مشغول به درس خوندن بودم روزی یک دختری به نام یلدا که دانشجوی رشته مدیریت بود به صورت اتفاقی در سالن امتحانات آشنا شدم .اولش آشنای خیلی ساده بود بعد از مدتی به دوستی خیلی نزدیک تبدیل شد یک دل نه صد دل عاشق هم شدیم مدت دوستی ما به تقریبا به 2 سال کشید .که یکی از این روزها من متوجه شدم که یلدا از زمانی که بامن آشنا شده بوده با پسری به نام میلاد طرح دوستی داشته بوده و ازم مخفیش کرده بود برام خیلی ناگوار بود که کسی رو که بهم میگه دوست دارم بهم خیانت کرده بوده و من ازش سوال کردم چیزی های که کسی به کسی که بهش خیانت کرده باشه گفتم .... چند روز بعد از صحبتهای ما با هم خیلی برام سخت بود و نمی تونستم این موضوع قبول کنم .بهم زنگ زد گفت:که من تورو اصلا دوست نداشتم وندارم و تظاهر بوده که به خاطر اینکه من فقط به پول ثروت تو چشم داشتم باهات دوست شدم ولی تا وقتی که متوجه شدی ومنم در جوابش بهش گفتم برام پول ثروت اصلا مهم نیست هرچی می خواستی برات فراهم می کردم به خاطر اینکه دوست داشتم دیگه یک قلب شکسته من یک دل نا امیدی از اون روز به بعد نه با کسی دوست شدم ونه عاشق کسی شدم چون من عشقم یکی بوده وخواهد بود

یک حرفی فقط می گم امیدوارم یلدا بخونیش ؟

من دوست دارم امیدوارم دوباره برگردی چون از کارهای قبل که کردی می بخشمت .

___________________________________________________________________________________

خاطره از عزیزیی .رها

من با يك نفر به اسم محمد حسين كه اصفهاني بود دوست بودم بهم گفت دوسم داره بهش عادت كرده بود من عاشقش شده بودم تا اينكه يه روز بهم زنگ زد گفت عاشق يه دختر ديگه شده من خيلي گريه كردم درحد مرگ بهم گفت كمكم كن من قبول كردم بهش كمك كردم به عشقش نزديك شه اما دل خودم شكسته بود تا اينكه يه روز زنگ زد و گفت عشقش سر كارش گذاشته و دوسش نداره و با كسي ديگه دوسته من بازم قبول كردم و باهاش موندم اما اون بيخيال من شد و من سيم كارتمو شكوندم حالا سراغ منو از دوستام ميگره اما عشقم بهش معنا نداشت ديگه دوستش ندارم.

خاطره از عزیزیی .زهرا لطفی

من هم از یک فردی که تمام زندگی من را از من گرفت و به طور کامل شکست خوردم و باختم دوست شدم اما یک روز بعداز 6 سال دوستی که داشتیم و دیوانه وار دوستش داشتم به من گفت داره ازدواج می کنه از حقه ؟

خاطره از عزیزیی .

salam man yekio dos dashtam hame jore vasash maye gozashtam vali delamo shekast hamash tahghiram mikard migoft to vasam bad biyari dari migoft azat badam miyad.albate az aval nagoft azat badam miyad badan goft.ye roz migoft doset daram ye roz migoft azat motenaferam.bazim dad.hamash geryamo dar miyovord.migoft yekio dos dashte.alanam dosesh dare.ye biveye avazi.be man migoft avizoni.tohin mikard .fohsh midad .badam bara inke dakam kone goft marize.hepatit dare o mimire.badan fahmidam dorogh gofte.vaghean delamo shekast.vali man bakhshidamesh.merci ke khondin .baram doa konin az afsordegi dar biyam.mamnon

خاطره از عزیزیی .

سلام من سعيدم 19 سالمه از کجاي شکستم بگم من عاشق کسي شده  بودم که 3سال باهاش زندگي کردم اما....اما زمان اشنايمون فهميدم با کسي دست يني خودش گفت.من که بدجوري عاشقش شده بودم گفتم پس بايد راهمونو ازهم جدا کنيم،1 هفته از جدايمون گذشت شمارشو از رفيقش گرفتم بهش زنگ زدم بهم گفت سعيد من عاشقت شدم گفت من چون باعلي رفيقم نميتونم باهات دوست شم ولي چون دوست دارم و عاشقتم ميخام تو داداشم باشي.من با اين حرف دلم گرفت اما چون شده بود همه زنگيم قبول کردم.اين خاهرو برادري 3 سال کشيد تو اين مدت بين علي و اون مشکلي پيش ميومد به من ميگفت اينم بگم اون عليو خيلي دوسش داشت و از حظور من خبري نداشت.اون ميگفت سعيد با علي مشکل دارم چيکار کنم؟منم که با اين حرفل ميسوختم کمکش ميکردم.دوستان داستان شکست من طولانيه دفيه بد همشو ميگم.درضمن ممنون از سايتون که خيلي ارو کنندس.

خاطره از عزیزیی .سعید

سلام وبلاگت خيلي عاليه.من انقدر پورم که نميدونم چطوري باهاش کنار بيام .اون کسي که دوسش داشتم بد 3 سال بد جوري بهم خيانت کرد بدجوري .انصاف نبود من که کاريش نکردم.دلمو بدجوري شکست.

خاطره از عزیزیی .

سلام.
سایت زیبایی دارید با خوتندن بعضی مطالب آدم واقعا بغضش می گیره
ولی گویا توی سایتتون نمیشه از تنهایی نوشت از کسی نداشتن از همراه نداشتن همدل نداشتن و خیلی چیزای دیگه
ایشالاه همه به عشقاشون برسند
التماس دعا

b.m

 

خاطره درد ناکی از عزیزیی .مریلا

سلام.داداش دمت گرم خیلی بامعرفتی اولین باره یه پسر این حرفو میزنه راستشو بخوای پسرا هر لحظه تویه فکری هستن برعکس دخترا که فقط به عشقشون فکر می کنن.من با یه آقا پسری دوست شدم اینقدر باهم خوب بودیم که باور نکردنی بود ما یه عشق استوره ای داشتیم اما خدا ازم گرفتش اون سرطان گرفت بعداز یک سال فوت کرد ومن بااینکه چهارسال گذشته ولی هنوز امیدوارم برگرده و میدونم که منم میاد میبره پیش خودش و برای همه آرزو می کنم به عشقشون برسن.دیدن مرگ کسی که نفست به نفسش بنده خیلی سخته خدا برای کسی نیاره.خدا اگه درد عشق رو کشیده بود وطعم تلخ جدایی رو چشیده بود هیچ وقت عشق رو نمی آفرید.روحش شاد.

خاطره درد ناکی از عزیزیی .الهه

سلام خوبي ؟ به نظرمن عشق اگه واقعي باشه و از اعماق وجود ادم نشات بگيره هيچوقت فراموش نميشه .

اگه زاهدانيد سلام منم به طلوع افتابش برسونيد

 جوجو عزیزم جوابتو تو سایت نمی دم ایمیل بده تا برات جواب بفرستم

Saber     جدید 7 بهمن 1390 9:57
 
Bazia dar oje mehrabonio dos dashtan, ashegh bodan,tabdil mishan be ye adame pasto maghroro kheyant kar.kheyant tanha in nist ke zamaniro ba diagran begzarani.kheyanat mitone durogh dust dashtan bashe.va inam bedonid ranj tanhai behtar az gedai mohabat as
سیما     جدید 27 دی 1390 23:14
 
خیلی سایت دوس داشتنی دارین...به وبلاگ من هم سر بزنی


من شکست عشقی خوردم اگه دوس دارین بهم میل برنین...

 

شایان 24 آبان 1390 14:51
 
خبر به دورترین نقطه‌ی جهان برسد



نخواست او به منِ خسته بی‌گمان برسد



شکنجه بیشتر از این که پیش چشم خودت



کسی که سهم تو باشد به دیگران برسد؟



چه می‌کنی اگر او را که خواستی یک عمر



به راحتی کسی از راه ناگهان برسد ...



رها کنی، برود، از دلت جدا باشد



به آنکه دوست‌ترش داشته ... به آن برسد



رها کنی بروند و دو تا پرنده شوند



خبر به دورترین نقطه‌ی جهان برسد



گلایه‌ای نکنی بغض خویش را بخوری



که هق هق تو مبادا به گوششان برسد



خدا کند که ... نه! نفرین نمی‌کنم که مباد



به او که عاشق او بوده‌ام زیان برسد

عالی بود این شعرتقدیم شما

 

جدیدجوجو.

10 بهمن 1390 16:42
 
سلام دوستای گلم.به نظرمن این تنهایی خیلی بهترازعشق کثیفه.میدونم وکشیدم که چقدسخته ولی اصلانمی ارزه که به خاطرکسایی که تنهایی وگریه مااصلابراشون مهم نیست بشکنیموبخاطرشون بسوزیم.خودمن بزرگ ترین ارزوم هدایت شدن علیه.قبلادعامیکردم به اشتباهش بی ببره وبرگرده بیشم ولی الان بعدنماز دعامیکنم که برگرده بیش خدا.منم خیلی تنهابودم که به اینترنت بناه بردم.خیلی خوشحالم که همدردایی مثل شمادارم ودرکم میکنن.راستی محبوبه جون بدون عشقت بالاخره ی خیانتی بهت میکرد بس چه بهترکه قبل ازواردشدن به زندگی شناختیش.اصلاهیچ کسی لیاقت عشق باک مارونداره.خواهش میکنم فارسی بنویس ye adamجون چشام کورشد.ممنون که اولین نفربودی که جوابم دادی.همتونودوست دارم.راستی میشه واس چندوقت همین جاباهم درارتباط باشیموباهم مشورت کنیم؟

جدیدNegar

10 بهمن 1390 16:36
 
Thx.ali buuuuuuuuud mer30

جدیدمحبوبه 

8 بهمن 1390 1:42
 
فقط به دعا احتیاج دارم فقط دعا

(هیچوقت نمیبخشمش واگذارش کردم به خدا)

 

جدیدمحبوبه

8 بهمن 1390 1:37
 
سلام بچه ها همه رو درک میکنم منم شکست خوردم شدید من هرروز عشقمو باخانومش میبنم خونمون هم میاد آخه فامیلمونه.خیلی دلم پره برام دعا کنید

جدید1adam 

7 بهمن 1390 1:33
 
bezar manam benevisam man hododan 12 salam bod ba 1 pesari donst shodam behem shomare dad manam bache bodam ahmagh bodam behesh zang zadam haroz beham s midadim hamdigaro mididim haroz behem migoft doset daram haroz behesh mogoftam dosesh daram bad baram az zendegish migoft migoft man asheghe 1dokhtari bodam ono vel kardam to mesle oni behem migoft asheghame man bavar nemikardam bad az 3 sal behem goft man ...mikham manam goftam nemidam haroz esrar mikard manam khodafezi kardam ama bazi vaghta sms midad 1bar goft man toro dost nadashtam faghat bekhatere havas bahat dost shadam kheiliam az in kara ba dokhtara kardam dige hich vaght s nazad shekastam afsorde shodam tapesh ghalb gereftam hame azam dor shodan az hame dor shodam tanha shodam kheili tanha

 

    جدیدagain ye adam

7 بهمن 1390 0:59
 
jojo ino midonam ama man kheili tanham hamishe tanham ehsas mikonam kheili ezafam hata to madresam tanham hich kasi joz khodamo nadaram pas marg behtare ta in zandegie mozakhraf va pesaro 1mosht ahmaghan for me

جدیدجوجو 

6 بهمن 1390 18:52
 
سلام خانمye adam.اول بایدبگم که خوشحالم که همسنیم.منم چندبارزدبه سرم که خودکشی کنم ولی وقتی بیشترفک کردم دیدم اصلاارزششونداره که به خاطر ی بسرخودکشی کنم وی عمرخانوادموعذادارکنم.بس امیدوارم که فکراحمقانه ی خودکشی وازذهنت بیرون ببری وبهت بیشنهادمیکنم برای بدرومادرت زندگی کنی ن واسه هوس وعشق خودت.بای

جدیدye adam

5 بهمن 1390 22:39
 
man 13 salam bod asheghe 1 pesar shodam ta 15 salegi behem goft mano bekhatere havasesh khaste manam velesh kardam zarbash kheili baram sangin bod hata az zendegi sir shodamo 1bar khodkoshi kardam alanam az harchi pesare motenaferam alan 15 salame va bozorg tarin arezom marge hamin

جدیدجوجو

2 بهمن 1390 22:14
 
سلام.چه عجب یکی ازمایادی کرد.ممنونloveجونم.ولی اون موقع حداقل عشقش کنارم بودو تنهانبودم ولی الان هم خودش نیست هم عشقش.بس کاملاتنهاشدم.الان برگشته ولی من اون علی ومیخوام که باک بودنه علی که باتموم گناهاش برگشته.خلاصه ممنون که جوابم دادی.ببخشیدولی شمام عاشق شدی؟اگه شدی میشه داستانشوبدونم؟.ممنون میشم بازم جواب بدی.منتظرم.بابای

جدیدlove

1 بهمن 1390 18:05
 
سلام ت حال خوبن؟
مطمئن باش ك لياقت تو رو نداشت اگه داشت ازش جدا نميشدي

  جدیدlove

1 بهمن 1390 18:02
 


نمیدونم کی عمرم تموم میشه.


نمیدونم وقتی میخوام با این دنیای مادی خداحافظی کنم ،کی بالاسرمه.


نمیدونم تا وقت مردنم به تو رسیدم یا نه؟


ولی تو روخدا نذار باحسرت بی توبودن ازاین دنیابرم.


بذارحداقل دلم خوش باشه به عشقت.به خدا همه


و همه ی آرزوم اینه که قبل از رفتنم به چشمات نگاه کنم و بگم دوستت دارم.

نکنه این کمترین چیز رو از من دریغ کنی.

جدیدجوجو

29 دی 1390 13:44
 
سلام.من ی دختر14ساله ام که چندماه دیگه میرم تو15. ازخودتعریف نباشه خانواده ی خوب وباشخصیتومعروفی دارم.خودمم سنگینم وچادری.قیافمم به حدی هست که هرمجلسی که میرفتم واسم خاستگاربیدامیشد.خوب دیگه بسه حالااجازه بدین ماجرای زندگیمو واستون بگم.من اول راهنمایی یعنی12سالم بودکه عاشق بسر17ساله شدم.بهش زنگ زدم و ی سال باهم دوست بودیم یجورایی فامیل دورمونم میشه.بعدی سال شنیدم بایکی دیگه دوسته واخلاقش بامن سردترشد.این سردبودنشویماه تحمل کردم تااینکه یروزبهم گفت دیگه اسم منونیارودیگه بهم نزنگ.اون قطع کرد ولی من 2سال بهش زنگ میزدم وفوش میشنیدم ولی بازبهش میگفتم دوسش دارم.حتی ی باربهم گفت بروبمیرمن گریه کردم ولی بلافاصله بازم بهش گفتم دوست دارم.خلاصه سه سال جواب هیچ کسی وندادم به همه ی خاستگارام جواب منفی دادم سرموتوکوچه وخیابون بالانگرفتم که ی موقع نگاهم بانامحرمی برنخوره که درحقش خیانت کنم.ولی اون هرروزبایکی دوست بودوشایدبیشتراز ی دوست وهرروزبه قلبم خنجرمیزد.تااینکه سروکله ی بسری بیداشدکه همه ارزوی داشتنشومیکردن.توراه مدرسه میوفتاددنبالم وهرجاکه منومیدیدواسم شعرمیخوندحتی بیش مامانم.بس مامانمم باخبرشد.به مامانم ماجرای علی/عشق سه سالم/گفتم.بامامانم مثل ی دوست بودم تااینکه شهریورامسال مادربزرگم فوت شد.مامانم سردشد.خودم نابودشدم تااینکه چندماه گذشت وواقعااحساس تنهایی میکردم.ی شب همون بسره که مزاحمم میشدبهم زنگ زداسمش محمدبود.واقعاعاشم بودهمه بهم میگفتن بدبخت چجورعلی وبامحمدمقایسه میکنی ولی من عاشق علی بودمواین عشق منوکورکرده بود.محمدهمه جابرکرده بودکه منومیخوادمن ترسیدم وی روزبهش گفتم من عاشق علی ام بس دیگه مزاحمم نشواون اومدجلودرخونمون گریه میکردوواقعااشکاربودکه شکست.اشک منم دراورد.دلم واقعاواسش سوخت ولی من تقصیری نداشتم چون کوربودم.اون رفته بودباعلی صحبت کرده بود.علی باورش نمیشدتااین حدخاطرخواه داشته باشم بس حرفای محمدوقبول کردوشب بهم زنگ زد.اون شب بهترین شبم بودتاصبح باهم اس دادیم.فرداکه باهم حرف میزدیم اگه باهاش شوخی ام میکردم میگفت بگوغلط کردم وگرنه دیگه نزنگ.غرورموبایمال کردم ولی دیگه ازحدخارج شده بود هرچی ازدهنش میومدبه بابام میگفت.بایدحق بدیدکه داشت ازچشمم میوفتاد تا این خودم زنگیدموباهاش تموم کردم چون هیچ دختری نمیتونه همسرمردی بشه که ازصبح تاشب به بابات فوش بده.خلاصه الان اون میوفته به بام ولی الان تنفرش کورم کرده ولی بازم سادمو میدونم بازم امکان عاشق شدنم هست.خلاصه اسمم به عنوان باوفاوسنگین ترین دخترتوشهرمون بخش شده.ببخشیدچشماتونواذیت کردم ولی اگه شدنظری راجع به زندگیم بدین.اسم جوجوروعلی بهم میگفت بس شمام بهم بگیدجوجو.بای

جدیدسیما 

27 دی 1390 23:12
 
خیلی سایت دوس داشتنی دارین...به دبلاگ من هم سر بزنین

من شکست عشقی خوردم اگه دوس دارین بهم میل برنین...

   جدیدسمانه

26 دی 1390 16:39
 
سلام امیدوارم خوب باشی داستان منم خیلی غم انگیزه مثل خیلی از ادمای دیگه وقتی گفت دوستت دارم و همیشه میمونم باهات خیلی راحت باور کردم اما نمیدونستم تمام این مدت اون با یکی دیگه بود و عشق من براش یه بازی بود به هرحال دیگه مهم نیست چون من شکسم... وبت خیلی قشنگه امیدوارم عشق واقعیرو تجربه کنی منکه نتونستم

فاطمه مهدوی

8 دی 1390 22:45
 

سلام دوستان.

من از یک بی وفا بدجوری نامردی دیدم که حتی فکرشم نمیکنید.

به در و دیوار زدم پیش فامیل و دوست و همسایه و آشنا رفتم تا بابامو راضی کنم که به عشقم برسم وقتی بابا مجبور شد و کوتاه اومد آقا تصمیم گرفته بود بره و خیلی سریع با یکی دیگه ازدواج کرد و با پررویی و بی شرمی تموم گفت من دوستت دارم فقط نمیتونم باهات ازدواج کنم بعد ازدواج هم تنهات نمیذارم.این یعنی از هزار تا فوحش بدتر....

یاسمن

14 آذر 1390 18:30
 
سلام من یاسمن 19 ساله از کرمانشاه هستم از وقتی که اول راهنمایی بودم از یه پسری به اسم یاسر خوشم می اومد و عاشقش بودم و هنوزم هستم تو این مدت که باهاش بودم یعنی تو این هفت سال همیشه بهم خیانت میکردو با صد نفر دیگه جز من رابطه داشت ولی من حتی یه بار هم بهش خیانت نمیکردم و با اینکه این رفتاراشو می دیدم بازم باهاش بودم چون حتی یک لحظه هم نمی تو نستم بدون اون دوام بیارم...

خلاصه تا این چند وقت پیش با هم بودیم و با با اینکه تمام زندگیمو براش دادم حتی تنم رو هم در اختیارش گذاشتم از هم جدا شدیم و اون با یکی از هم دانشجوهای دختر عموم به اسمه حدیث الان خوشه و من حسرت چیزای از دست رفته مو میخورم ...ولی دیگه نمیخوام باهاش باشم دیگه کاری به کارش ندارم ...میخوام تا همیشه تنها باشم و به کسی دل نبندم تنهایی رو ترجیع میدم...دل خوشی از پسرا ندارم ...عشق هم فقط تو قصه هاست

الی

12 آذر 1390 15:06
 
من 4 ساله که با یه پسر دوستم و به خاطرش همه خواستگارامو رد کردم و توروی پدر ومادرم و همه فامیل واسادم حالا بعد 4 سال برگشته و به من میگه تو لاشی هستی و تورو نمیخوام خدا خودش میدونه من تا حالا هرزگی نکردم بچه ها برام دعا کنید من بدون اون میمیرم .

مهسا

6 آذر 1390 0:24
 
سلام

من مهسام یه دختر معمولی که همه میگن خیلی سادم و زود با همه جور میشم

محمد میخوام اینو بنویسی تو وبلاگت شاید 4 نفر بیدار شن!!

من وقتی 18 سالم بود با یه پسری به نام وحید دوست شدم اولین عشق زندگیم که با همه سردیاش کنار اومدم و بعد از 2 سال رفاقتو دل بستگی شدید من بهش فهمیدم با صمیمی ترین دوست من که حتی خیلی از شبا خونشون میخوابیدم !!! دوست شده و 6ماهه باهاشه و من اصلا نفهمیدم

دخترا هواستون باشه دوستای دختر دورتون از حسادتم که شده بدجور میتونن بهتون ضره بزنن

ممنون بای

مریم 

26 آبان 1390 16:19
 
یک نصیحت ازمن.هیچ وقت عاشق مردا نشو.ااونها فقط با احساس ما دختر ها بازی میکن

شایان

24 آبان 1390 14:51
 
خبر به دورترین نقطه‌ی جهان برسد



نخواست او به منِ خسته بی‌گمان برسد



شکنجه بیشتر از این که پیش چشم خودت



کسی که سهم تو باشد به دیگران برسد؟



چه می‌کنی اگر او را که خواستی یک عمر



به راحتی کسی از راه ناگهان برسد ...



رها کنی، برود، از دلت جدا باشد



به آنکه دوست‌ترش داشته ... به آن برسد

 



سایت همسریابی شیدایی

نظرات شما عزیزان:

دختری از جنس بارون
ساعت9:40---9 تير 1395
با سلام بچه ها من بیست و چهار سالمه واس خااطر طرف همه کار کردم نزاشتم اب تو دلش تکون بخوره ما از اونجایی که براش تکراری شده بودم ودنبال هوس بود از خداخاسته رفتتت من موندم و تنهایی..y832

morvarid
ساعت22:38---6 تير 1391
سلام عزیزم اگه مایل باشی هانی جون من جوابتومیدم گلم توباید به احساست غلبه میکردی ادم یه جاهایی باید ازعقلش استفاده کنه پسرایه خصوصیتی که دارن اینه که ازدخترایی که نجیبن خوششون میاد اون کسی که خودشو حفظ میکنه همه دنبالشن چون واسه خودش ارزش قایل شده اما اون کسی که به خواسته ی پسرا تن میده یعنی اینکه من واسه خودم ارزش قایل نیستم تویه کیک که بسته بندیه بایه کیک که بازشده رو درنظر بگیر همه دنبال اون کیکین که بسته ست نه اونی که بازه امیدوارم منظورموبفهمی با این مثال عزیزم دلیل براین نمیشه که توچون اونو دوست داری باید هرچی میگه قبول کنی شاید بگه خودتوبنداز توچاه باید بندازی توهمونجا که همچین چیزی ازت خواسته بود باید میگفتی من دوست دارم اما نمیتونم همچین کاری روبکنم مطمین باش بیشتر ازت خوشش میومدحال هم عزیزم دیر نشده تاکی میخوای غصه بخوری اون رفته وحتی ذره ای ازتویادش نمیاد تواینجاخودتوعذاب میدی که چی سعی کن به خدابیشترنزدیک شی خداتنهاعاشقیه که هیچوقت رهات نمیکنه گلم غصه دیگه بسه سعی کن کلاس یایه سرگرمی داشته باشی فکرتو ازاد کن عزیزم اون که رفته واینکه درک نکرده چون عاشقش بودی این کارو کردی لیاقت عشقتونداشته گلم توبا ارزش تری واسه هیچکس دیگه این کارو نکن علاوه برگناهش ازتوبدش میاد وفکرمیکنه بی ارزشی دیگه بهش فکرنکن سعی کن فکرتوازاد کنی ببینم چیکارمیکنی گلم

morvarid
ساعت23:24---5 تير 1391
سلام محمد واقعابانوشته ای که نوشته بودی حال کردم اولین پسری هستی که میبینم اینقد خالصانه دختری رودوست داره یه جورایی درکت میکنم بخاطراینکه منم مثل توعاشق کسیم که دوستم نداره اما ذره ای ازدوست داشتنم کم نشده چون عشقم واقعی بوده واین جمله همیشه یادت باشه عاشق واقعی کسیه که عشقشو دوست داشته باشه بدون توقع دوست داشتن .

تنهاي تنها
ساعت1:59---4 تير 1391
و بعد خودم رفتم در مغازش و مچشو گرفتم,نميتونستم نفس بكشم حالم خيلي بد بود و بعد از جر و بحث من رفتم.ولي بهم شك وارد شد و 3ماه هيچي نميتونستم بخورم,فقط گريه ميكردم و شده بودم عين ديوونه ها, هم كم خوني شديد كرفتم,هم قلب درد شدم و اينكه شمارمو پخش كرد,اگه نميخواستم واسه چي اميدوارم كرد؟ واسه چي مامانش عروسم عروسم ميكرد؟؟هيجوقت نميبخشمش.من حتي نگاه ب كسي نميكردم ك نكنه در حقش خيانت باشه ولي اون مزدمو داد.حالا ديكه حالم از بسرا بهم ميخوره و دلم ميخواد بسرارو اذيت كنم.ببخشيد ك سرتون رو درد آوردم.

تنهاي تنها
ساعت1:47---4 تير 1391
بعد هم يه با منو برد خونشون و ب همه خانوادشون معرفي كرد,همه شون خيلي منو ميخواستن و مامانش همش عروسم عروسم ميكرد.ولي بعد يه دفه بهم گفت ك بايد بره تهران واسه كارش مسابقه بده و گفت اونجا نميتونه حدود 2هفته بهم زنگ بزنه.اينا همش دروغ بود درحالي ك من داشتم واسه سلامتيش نذر و دعا ميكردم,كاري كرد ك بهش وابسته بشم همش زنگم ميزد,همش اس ميداد و اگه 1ثانيه دير ميشد منو ميكشت ساعت 4صبح ك واسه سحر بيدار ميشد,منو از خواب بيدار ميكرد و ميگفت ميخوام انرژي بكيرم,خلاصه از سفر ك برگشت زنگم زد من از خوشحالي گريه ميكردم ولي گفت ك داره واسه هميشه ميره.ولي دروغ ميگفت.بعدش فهميدم البته.بعد يه روز ي پسر زنگم زد ك باهام دوست ميشي؟يه خورده چيزيش گفتمو گفتم من نامزد دارم.بعد كفتم شمارمو از كجا آوردي؟كفت يكي بهم داده و بعدش كفتشخصي ب اسم رضا داده,كفت دوستم كفته رضا شمارشو پخش كرده من داغون شدم.و بعد همه قضيه رو ب بسره كفتم اونم رفت و محل كارشو بيدا كرد و بهم كفت اصلا تهراني در كار نبوده.و همش دروغ بوده.خودش و خانوادش همشون واسم نقش بازي كردن.

تنهاي تنها
ساعت1:06---4 تير 1391
من 21سالمه و سال سوم دانشگامو تموم كردم.اين قضيه واسه ترماي اول دانشگامه,اسمش رضا بود,يه روز ك همراه خانوادم رفته بوديم گردش باهاش أشنا شدم,رضا ميشد دوست,دوست پسر دختر عمم,رضا همش زل زده بود ب من, قتي نگاش كردم خيلي ازش خوشم اومد ولي ديدم حلقه دستشه واسه همين ديگه نگاش نكردم.وقتي رفتم خونه سريع زنگ دوست پسر دختر عمم زدم ك اون دوستت ازدواج كرده؟اونم گفت نه.بعد بهم گفت ك رضا ازت خوشش اومده و ميخواد باهات دوست بشه.گفتم شمارمو بهش نده تا فكرامو بكنم.گفت باشه,

زینب تنهای تنها
ساعت1:02---4 تير 1391
سلام به همه ی عاشق های دنیا
عشق خیلی قشنگه
آدم رو زنده می کنه
منم نمی دونم بگم شکست عشقی داشتم یا نه
فقط اینو می دونم الان 4 ماهه که ندیدمش و دلم براش یک ذره شده
همکارم بود و یک هفته با گروهی که ایشون هم با اونها بود ماموریت رفتیم برای اولین بار تو ماموریت ایشون رو دیدم ایشون خیلی ابراز علاقه می کرد منم که تا به حال اصلا از هیچ پسری خوشم نیامده بود برای اولین بار برای اولین بار و برای اولین بار دلم لرزید تا به حال به صدای دلم توجه نکرده بودم ولی دلم لرزید
شب اولی که ماموریت ایشون تموم شد و دیگه کاری نداشت و یک جورایی دیگه ایشون رو به طور مستقیم نمی دیدم اونقدر حالم بد شد که رفتم زیر سرم
ولی خدا رو شکر ایشون موند و برنگشت با اینکه هیچ کاری نداشت ولی میموند تا همدیگه رو ببینیم
خیلی به من ابراز لطف و محبت می کرد منم واقعا بهش علاقه داشتم
صداش نگاهش حرکاتش راه رفتنش همه همه دوست داشتنی و قشنگ بود 4 ماهه که منتظرم ولی هیچ خبری ازش نیست نمی دونم چرا
و نمی دونم چه کار باید بکنم فقط اینو می دونم که خیلی دوستش دارم و نمی تونم فراموش کنم برام دعا کنید برام دعا کنید تا بیاد


تنهاي تنها
ساعت0:46---4 تير 1391
سلام.بچه ها.من تازه وارد اين سايت شدم,كاش زودتر اين سايت رو پيدا ميكردم.من 21سالمه.منم شكست عشقي سختي خوردم.ب خدا پسرا خيلي پستن.اصلا نبايد بهشون اعتماد كرد.من 1بار همه عشق و وجودمو واسه يه پسر گذاشتم.ولي اون داغونم كرد.همش ب خدا ميگم چرا من دختر هستم؟؟هرچي از خدا ميخوام ك ي پسري ك ميخوامو جلو روم بذاره.اصلا بهم محل نميذاره...

هانی غمگین
ساعت23:53---8 خرداد 1391
من خیلی دلم از این دنیا پره چون شکست بدی خوردم کسی دوستشداشتم رفت از کنارم چرا چون خیلی وقت بود به من اسرار میکرد چون دوسم داری باید با من رابطی جنسی داشته بای تاقبول کردم کارشم انجام داد رفتو تنهام گذاشت تازه بهم گفت چون قبول کردی هرزی اینو گفتم تا درسه عبریتی بشه برای شما حتی اگه جونتون هم برای عشقتون در میاد هچوقت اینکارو نکنید

مریم
ساعت11:13---2 خرداد 1391
من عاشق پسری شدم که برای هوس منومیخواست وقتی بهش وابسته شدم تازه فهمیدم بعدولم کرد رفت به دوستم جلوی خودم شماره داد منم داغون شدم

من
ساعت17:34---18 ارديبهشت 1391
عشق واقعی عشق منو عشقمه.ما دوتا خیلی همو میخواستیم اما چون سرراهمون مشکلات حل نشدنی بود هر کدوم برا ارامش اون یکی از خودمون گذشتیم.حالا هم هردودر عذابیم تا اون یکی خوشبخت باشه.ما افسانه هارو زنده کردیم .عشق یعنی این...

سم
ساعت5:53---23 فروردين 1391
اینم بگم اخرین پسری که باهاش بودم به خاطرم رفت سربازی 20 روز تو پادگان بازداشت بود تو اون 20 روز من ازدواج کردم وقتی برگشت دید من ازدواج کردم شکه بدی بهش واردشد امارشو گرفتم هرشب کارش شده گریه و نفرین من بدبخت ولی اون یه نفرو واقعا دوست داشتم پشیمونم ولش کردم تازه قدرشو میدونم

سم
ساعت5:42---23 فروردين 1391
من 21 سالمه من بر خلاف همه ی شما شکست عشقی نخوردم ولی ب خیلی از پسرایی که باهشون دوست بودم ضربه زدم در حدی که اسمم رو دست همشون خالکوبیه همشونم قسم خورن بعداز من ازدواج نکن و باکسی دوست نشن اماری هم که ازشون دارم پای حرفشون وایسادن با اینکه میدونن من 3ماه که ازدواج کردم ولی بیخیال نمیشن یه بارم یکیشونو به شوهرم نشون دادم گفتم دوست دانشگاهیمه یهو جلو شوهرم زد زیر گریه من منظور بدی نداشتم میخواستم با دیدن شوهرم ازم متنفر شه من شوهرم ایرانی نیست ولی فارسیش کامله ولی حالا که ازدواج کردم از ته قلب ازکارای گذشتم پشیمونم اینم بگم همیشه باپسرای خوشگل و مغرور دوست میشدم همیشه دوستام بهم حسادت میکردن پسرایی که میگفتن عاشق نمیشیمو به مرز جنون کشونم به قول دوستام مهره مار دارم امیدوارم همشون منو ببخشن بعضیاشون معتاد شدن من مقصرنبودم روز اول بهشون میگفتم من بمون نیستم برام دعا کنید من پشیمونم

ندا
ساعت18:20---27 اسفند 1390
س.
امروزباخبری متفاوت اومدم
من از4شنبه بله مو به فامیل دورعلی دادم.
قرارازمایشو... موندبعدعید.من بازم ب این وب سرمیزنم.انسی جون مرسی ازهمدم بودنت.ی چیزی ام بهت بگم.من هنوزدلم بیش علیه.ازسرلج این کاروکردم.ولی مث اینکه شوخی شوخی داره جدی میشه.بشیمون نیستم.چون بسربدی نیست وخیلی به علی ام سره.
خلاصه بیشابیش عیدوبه همه ی عاشقاودلشکسته ها مخصوصادوست گلم انسی ومدیراین وب تبریک میگم.امیدوارم همتون خوشبخت بشید.دوستون دارم.التماس دعا.


جوجو.
ساعت16:42---10 بهمن 1390
سلام دوستای گلم.به نظرمن این تنهایی خیلی بهترازعشق کثیفه.میدونم وکشیدم که چقدسخته ولی اصلانمی ارزه که به خاطرکسایی که تنهایی وگریه مااصلابراشون مهم نیست بشکنیموبخاطرشون بسوزیم.خودمن بزرگ ترین ارزوم هدایت شدن علیه.قبلادعامیکردم به اشتباهش بی ببره وبرگرده بیشم ولی الان بعدنماز دعامیکنم که برگرده بیش خدا.منم خیلی تنهابودم که به اینترنت بناه بردم.خیلی خوشحالم که همدردایی مثل شمادارم ودرکم میکنن.راستی محبوبه جون بدون عشقت بالاخره ی خیانتی بهت میکرد بس چه بهترکه قبل ازواردشدن به زندگی شناختیش.اصلاهیچ کسی لیاقت عشق باک مارونداره.خواهش میکنم فارسی بنویس ye adamجون چشام کورشد.ممنون که اولین نفربودی که جوابم دادی.همتونودوست دارم.راستی میشه واس چندوقت همین جاباهم درارتباط باشیموباهم مشورت کنیم؟

1adam
ساعت1:33---7 بهمن 1390
bezar manam benevisam man hododan 12 salam bod ba 1 pesari donst shodam behem shomare dad manam bache bodam ahmagh bodam behesh zang zadam haroz beham s midadim hamdigaro mididim haroz behem migoft doset daram haroz behesh mogoftam dosesh daram bad baram az zendegish migoft migoft man asheghe 1dokhtari bodam ono vel kardam to mesle oni behem migoft asheghame man bavar nemikardam bad az 3 sal behem goft man ...mikham manam goftam nemidam haroz esrar mikard manam khodafezi kardam ama bazi vaghta sms midad 1bar goft man toro dost nadashtam faghat bekhatere havas bahat dost shadam kheiliam az in kara ba dokhtara kardam dige hich vaght s nazad shekastam afsorde shodam tapesh ghalb gereftam hame azam dor shodan az hame dor shodam tanha shodam kheili tanha

ye adam
ساعت22:39---5 بهمن 1390
man 13 salam bod asheghe 1 pesar shodam ta 15 salegi behem goft mano bekhatere havasesh khaste manam velesh kardam zarbash kheili baram sangin bod hata az zendegi sir shodamo 1bar khodkoshi kardam alanam az harchi pesare motenaferam alan 15 salame va bozorg tarin arezom marge hamin

جوجو
ساعت22:14---2 بهمن 1390
سلام.چه عجب یکی ازمایادی کرد.ممنونloveجونم.ولی اون موقع حداقل عشقش کنارم بودو تنهانبودم ولی الان هم خودش نیست هم عشقش.بس کاملاتنهاشدم.الان برگشته ولی من اون علی ومیخوام که باک بودنه علی که باتموم گناهاش برگشته.خلاصه ممنون که جوابم دادی.ببخشیدولی شمام عاشق شدی؟اگه شدی میشه داستانشوبدونم؟.ممنون میشم بازم جواب بدی.منتظرم.بابای

love
ساعت18:02---1 بهمن 1390


نمیدونم کی عمرم تموم میشه.


نمیدونم وقتی میخوام با این دنیای مادی خداحافظی کنم ،کی بالاسرمه.


نمیدونم تا وقت مردنم به تو رسیدم یا نه؟


ولی تو روخدا نذار باحسرت بی توبودن ازاین دنیابرم.


بذارحداقل دلم خوش باشه به عشقت.به خدا همه


و همه ی آرزوم اینه که قبل از رفتنم به چشمات نگاه کنم و بگم دوستت دارم.


نکنه این کمترین چیز رو از من دریغ کنی.


جوجو
ساعت13:44---29 دی 1390
سلام.من ی دختر14ساله ام که چندماه دیگه میرم تو15. ازخودتعریف نباشه خانواده ی خوب وباشخصیتومعروفی دارم.خودمم سنگینم وچادری.قیافمم به حدی هست که هرمجلسی که میرفتم واسم خاستگاربیدامیشد.خوب دیگه بسه حالااجازه بدین ماجرای زندگیمو واستون بگم.من اول راهنمایی یعنی12سالم بودکه عاشق بسر17ساله شدم.بهش زنگ زدم و ی سال باهم دوست بودیم یجورایی فامیل دورمونم میشه.بعدی سال شنیدم بایکی دیگه دوسته واخلاقش بامن سردترشد.این سردبودنشویماه تحمل کردم تااینکه یروزبهم گفت دیگه اسم منونیارودیگه بهم نزنگ.اون قطع کرد ولی من 2سال بهش زنگ میزدم وفوش میشنیدم ولی بازبهش میگفتم دوسش دارم.حتی ی باربهم گفت بروبمیرمن گریه کردم ولی بلافاصله بازم بهش گفتم دوست دارم.خلاصه سه سال جواب هیچ کسی وندادم به همه ی خاستگارام جواب منفی دادم سرموتوکوچه وخیابون بالانگرفتم که ی موقع نگاهم بانامحرمی برنخوره که درحقش خیانت کنم.ولی اون هرروزبایکی دوست بودوشایدبیشتراز ی دوست وهرروزبه قلبم خنجرمیزد.تااینکه سروکله ی بسری بیداشدکه همه ارزوی داشتنشومیکردن.توراه مدرسه میوفتاددنبالم وهرجاکه منومیدیدواسم شعرمیخوندحتی بیش مامانم.بس مامانمم باخبرشد.به مامانم ماجرای علی/عشق سه سالم/گفتم.بامامانم مثل ی دوست بودم تااینکه شهریورامسال مادربزرگم فوت شد.مامانم سردشد.خودم نابودشدم تااینکه چندماه گذشت وواقعااحساس تنهایی میکردم.ی شب همون بسره که مزاحمم میشدبهم زنگ زداسمش محمدبود.واقعاعاشم بودهمه بهم میگفتن بدبخت چجورعلی وبامحمدمقایسه میکنی ولی من عاشق علی بودمواین عشق منوکورکرده بود.محمدهمه جابرکرده بودکه منومیخوادمن ترسیدم وی روزبهش گفتم من عاشق علی ام بس دیگه مزاحمم نشواون اومدجلودرخونمون گریه میکردوواقعااشکاربودکه شکست.اشک منم دراورد.دلم واقعاواسش سوخت ولی من تقصیری نداشتم چون کوربودم.اون رفته بودباعلی صحبت کرده بود.علی باورش نمیشدتااین حدخاطرخواه داشته باشم بس حرفای محمدوقبول کردوشب بهم زنگ زد.اون شب بهترین شبم بودتاصبح باهم اس دادیم.فرداکه باهم حرف میزدیم اگه باهاش شوخی ام میکردم میگفت بگوغلط کردم وگرنه دیگه نزنگ.غرورموبایمال کردم ولی دیگه ازحدخارج شده بود هرچی ازدهنش میومدبه بابام میگفت.بایدحق بدیدکه داشت ازچشمم میوفتاد تا این خودم زنگیدموباهاش تموم کردم چون هیچ دختری نمیتونه همسرمردی بشه که ازصبح تاشب به بابات فوش بده.خلاصه الان اون میوفته به بام ولی الان تنفرش کورم کرده ولی بازم سادمو میدونم بازم امکان عاشق شدنم هست.خلاصه اسمم به عنوان باوفاوسنگین ترین دخترتوشهرمون بخش شده.ببخشیدچشماتونواذیت کردم ولی اگه شدنظری راجع به زندگیم بدین.اسم جوجوروعلی بهم میگفت بس شمام بهم بگیدجوجو.بای

سمانه
ساعت16:39---26 دی 1390
سلام امیدوارم خوب باشی داستان منم خیلی غم انگیزه مثل خیلی از ادمای دیگه وقتی گفت دوستت دارم و همیشه میمونم باهات خیلی راحت باور کردم اما نمیدونستم تمام این مدت اون با یکی دیگه بود و عشق من براش یه بازی بود به هرحال دیگه مهم نیست چون من شکسم... وبت خیلی قشنگه امیدوارم عشق واقعیرو تجربه کنی منکه نتونستم

فاطمه مهدوی
ساعت22:45---8 دی 1390
سلام دوستان.
من از یک بی وفا بدجوری نامردی دیدم که حتی فکرشم نمیکنید.
به در و دیوار زدم پیش فامیل و دوست و همسایه و آشنا رفتم تا بابامو راضی کنم که به عشقم برسم وقتی بابا مجبور شد و کوتاه اومد آقا تصمیم گرفته بود بره و خیلی سریع با یکی دیگه ازدواج کرد و با پررویی و بی شرمی تموم گفت من دوستت دارم فقط نمیتونم باهات ازدواج کنم بعد ازدواج هم تنهات نمیذارم.این یعنی از هزار تا فوحش بدتر....


یاسمن
ساعت18:30---14 آذر 1390
سلام من یاسمن 19 ساله از کرمانشاه هستم از وقتی که اول راهنمایی بودم از یه پسری به اسم یاسر خوشم می اومد و عاشقش بودم و هنوزم هستم تو این مدت که باهاش بودم یعنی تو این هفت سال همیشه بهم خیانت میکردو با صد نفر دیگه جز من رابطه داشت ولی من حتی یه بار هم بهش خیانت نمیکردم و با اینکه این رفتاراشو می دیدم بازم باهاش بودم چون حتی یک لحظه هم نمی تو نستم بدون اون دوام بیارم...
خلاصه تا این چند وقت پیش با هم بودیم و با با اینکه تمام زندگیمو براش دادم حتی تنم رو هم در اختیارش گذاشتم از هم جدا شدیم و اون با یکی از هم دانشجوهای دختر عموم به اسمه حدیث الان خوشه و من حسرت چیزای از دست رفته مو میخورم ...ولی دیگه نمیخوام باهاش باشم دیگه کاری به کارش ندارم ...میخوام تا همیشه تنها باشم و به کسی دل نبندم تنهایی رو ترجیع میدم...دل خوشی از پسرا ندارم ...عشق هم فقط تو قصه هاست


الی
ساعت15:06---12 آذر 1390
من 4 ساله که با یه پسر دوستم و به خاطرش همه خواستگارامو رد کردم و توروی پدر ومادرم و همه فامیل واسادم حالا بعد 4 سال برگشته و به من میگه تو لاشی هستی و تورو نمیخوام خدا خودش میدونه من تا حالا هرزگی نکردم بچه ها برام دعا کنید من بدون اون میمیرم .

مهسا
ساعت0:24---6 آذر 1390
سلام
من مهسام یه دختر معمولی که همه میگن خیلی سادم و زود با همه جور میشم
محمد میخوام اینو بنویسی تو وبلاگت شاید 4 نفر بیدار شن!!
من وقتی 18 سالم بود با یه پسری به نام وحید دوست شدم اولین عشق زندگیم که با همه سردیاش کنار اومدم و بعد از 2 سال رفاقتو دل بستگی شدید من بهش فهمیدم با صمیمی ترین دوست من که حتی خیلی از شبا خونشون میخوابیدم !!! دوست شده و 6ماهه باهاشه و من اصلا نفهمیدم
دخترا هواستون باشه دوستای دختر دورتون از حسادتم که شده بدجور میتونن بهتون ضره بزنن
ممنون بای


حسین
ساعت14:01---29 مهر 1390
سلام منم یه بار عاشق یکی شدم همکلاسی بودیم - بردمش سر کار واسه تدریس 1 سالی همدیگه رو میشناختیم اما خیلی نزدیک نبودیم توی این 1 سال 3 بار گفت که خطمو میدم دست برادرم و دیگه اس نده ولی خودش 2 روز بعدش با یه شماره جدید دوباره پیام میداد تا اینکه از عشق مطمئن شدم و خواستم توی روز تولدم بهش بگم و دعوتش کردم اما گفت که نامزد کرده و نامزدش شهرستانه و بدون اون نمیاد
اما همچنان پیام میداد و آخرش توی یه پیام بهش گفتم اما دیگه جوابی ندادو منم بدجور شکست خوردم.


مهسا
ساعت21:53---22 مهر 1390
19سالمه.از یکی همسن خودم رودست خوردم!همینم داره دیوونم میکنه.میگن اگه از دلت عاشق کسی شدی بدون اون عشق واقعی نیست پس بیخیالش شو چون کار دل دوس داشتنه ولی اگه با عقلت عاشق کسی شدی اون عشق واقعیه.منم همیشه اینو الگوی خودم قرار دادم وهیچوقت ازکسی خوشم نیومدولی اینبار از یکی از فامیلامون که همه تعریفشومیکننو دوسش دارنو هیچوقت نشده نمازش دیربشه وهمیشه میره تومسجد نماز میخونه وبنظر خیلی خیلی باایمان میاد خوشم اومد.البته اینوهم اون باعثش شد چون غیرمستقیم خیلی بهم علاقه نشون میداد حتی چندباریم واسه من هدیه گرفت وفرستاد.کارهایی میکرد که همه میگفتن اون خیلی خاطرتو میخواد.چند وقته پیش بهم میگه اون کسیو که میخواستمش ازدواج کرد!!ما یکسال بود که بهم اس میدادیمو تازه میخواستیم باهم دوست بشیم.حالا دیگه کسی واسم مهم نیست چون شکست عشقی خوردکم!!!!!وقتی اینحرفارو از دهنش شنیدم دنیا روسرم خراب شد.بعد اینهمه دقت برای بار اول بودکه کسیو انتخاب کردم ولی توانتخابم اشتباه کردم.اصلا نمیدونم چیشدوچرا اینکارو بامن کرد؟!فقط تنها نتیجه ای که گرفتم اینه که از همه پسرا متنفر باشم همین.

مریلا
ساعت3:40---9 شهريور 1390
سلام.داداش دمت گرم خیلی بامعرفتی اولین باره یه پسر این حرفو میزنه راستشو بخوای پسرا هر لحظه تویه فکری هستن برعکس دخترا که فقط به عشقشون فکر می کنن.من با یه آقا پسری دوست شدم اینقدر باهم خوب بودیم که باور نکردنی بود ما یه عشق استوره ای داشتیم اما خدا ازم گرفتش اون سرطان گرفت بعداز یک سال فوت کرد ومن بااینکه چهارسال گذشته ولی هنوز امیدوارم برگرده و میدونم که منم میاد میبره پیش خودش و برای همه آرزو می کنم به عشقشون برسن.دیدن مرگ کسی که نفست به نفسش بنده خیلی سخته خدا برای کسی نیاره.خدا اگه درد عشق رو کشیده بود وطعم تلخ جدایی رو چشیده بود هیچ وقت عشق رو نمی آفرید.روحش شادwww.m.750711@yahoo.com

میلاد
ساعت12:21---11 خرداد 1390
سلام از وبتون خوشم اومد ولی ای کاش یه آهنگم می ذاشتی روش خیلی باحال تر می شد
لطفا به من هم سر بزن برام لینکت رو بفرست خیلی دوست دارم باهاتون تبادل لینک کنم من تازه 4 رومین روز ساخت وبلاگم تو لوکس بلاگ می گذره زیاد بیننده ندارم اما .....


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+نوشته شده در 25 خرداد 1398برچسب:پیام عاشقی,ساعت8:13توسط ۩ dj محمد ۩ | |